loading...

گاه نوشته‌های من

بازدید : 105
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 20:10

وقتی وارد کلاس شدم دیدم چند نفر دارند گریه می‌کنند. طبق معمول که نمیخوام این چهره‌های گریان را ببینم، یکی یکی میفرستم آبی به صورتشون بزنند. بدون اینکه کنجکاوی کنم که چی شده

آخر هم پاییز هم تو مرا شاعر می کند
بازدید : 197
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 20:10

این جایی که هستیم روزهای تابستانش سرد است. شمال شهر را که دربند می‌نامند خنک‌ترین جای شهر است. محله که هنوز همان بافت قدیمش را حفظ کرده است و من هم عاشق این گونه مکان‌ها هستم. آب فراوانی دارد و اطراف آن همه جا درخت‌های کهنسال گردو، چنار و میوه است. خیلی خوش منظره و هوایی ییلاقی، لطیف و فرح‌بخشی دارد.

آخر هم پاییز هم تو مرا شاعر می کند

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 6
  • بازدید سال : 56
  • بازدید کلی : 1827
  • کدهای اختصاصی